آموزش از دور، آموزش مجازی و یادگیری الکترونیکی
حسن کرمعلیان؛ طیبه داستانپور؛ محمدرضا سرمدی؛ مهران فرج اللهی
چکیده
پژوهش حاضر با هدف بررسی برنامه درسی نظام یادگیری الکترونیکی بر پایه دیدگاه سازاگرایی و ارائه الگوی مناسب در دانشگاه پیام نور انجام گردید. طرح پژوهش از نوع تحقیق با مدل آمیخته با رویکرد کیفی و کمی است. جامعه آماری شامل کارشناسان، اساتید و دانشجویان قطبهای الکترونیکی دانشگاه پیام نور میباشد. برای انجام نمونهگیری ابتدا سه قطب تهران، ...
بیشتر
پژوهش حاضر با هدف بررسی برنامه درسی نظام یادگیری الکترونیکی بر پایه دیدگاه سازاگرایی و ارائه الگوی مناسب در دانشگاه پیام نور انجام گردید. طرح پژوهش از نوع تحقیق با مدل آمیخته با رویکرد کیفی و کمی است. جامعه آماری شامل کارشناسان، اساتید و دانشجویان قطبهای الکترونیکی دانشگاه پیام نور میباشد. برای انجام نمونهگیری ابتدا سه قطب تهران، اصفهان و اراک به صورت تصادفی انتخاب و پس از آن 863 نفر به شیوه نمونهگیری طبقهای انتخاب شدند. ابزار پژوهش، شامل یک پرسشنامه محقق ساخته است. جهت تحلیل فرضیات پژوهش از آزمون تی تک نمونهای، تحلیل واریانس تک راهه در نرمافزار SPSS-22 و مدلیابی معادلات ساختاری از طریق نرمافزار AMOS_22 استفاده گردید. نتایج نشان داد که از نظر افراد شرکت کننده در پژوهش، مولفههای برنامه درسی نظام یادگیری الکترونیکی دانشگاه پیام نور با اصول پیشنهادی دیدگاه سازاگرایی انطباق ندارد در حالی که نتایج در تک تک مولفهها به تفکیک گروهها نشان داد که از نظر کارشناسان اهداف، راهبردهای یاددهی-یادگیری، نقش دانشجو و نقش استاد؛ و از نظر اساتید، راهبردهای یاددهی-یادگیری و نقش استاد؛ و از نظر دانشجویان، اهداف و راهبردهای یاددهی-یادگیری برنامه درسی نظام جاری با دیدگاه سازاگرایی انطباق دارد. درحالی که هر چهار گروه شرکت کننده در عدم انطباق محتوا و نظام ارزشیابی با دیدگاه سازاگرایی توافق نظر دارند. بر طبق نتایج، مدل پژوهش به صورت قابل قبولی با دادهها برازش دارد و در ارتقای کیفی برنامه درسی نظام یادگیری الکترونیکی موثر است
محمود امانپور قرائی؛ نازیلا خطیب زنجانی؛ مرجان معصومی فرد؛ محمدرضا سرمدی؛ مهدی محمودی
چکیده
هدف این پژوهش طراحی و اعتبارسنجی مدل آموزش سرویس دانشآموزان مدارس مبتنی بر یادگیری سیار (ML) است. روش پژوهش تلفیقی و به صورت کیفی و کمّی است. جامعه آماری در بخش کیفی شامل اساتید دانشگاه، کارشناسان حوزه حمل و نقل، پلیس راهور به تعداد 30 نفر بوده است. نمونهگیری بهصورت هدفمند با فرآیند مصاحبه صورت گرفته و ابزار جمعآوری اطلاعات علاوه ...
بیشتر
هدف این پژوهش طراحی و اعتبارسنجی مدل آموزش سرویس دانشآموزان مدارس مبتنی بر یادگیری سیار (ML) است. روش پژوهش تلفیقی و به صورت کیفی و کمّی است. جامعه آماری در بخش کیفی شامل اساتید دانشگاه، کارشناسان حوزه حمل و نقل، پلیس راهور به تعداد 30 نفر بوده است. نمونهگیری بهصورت هدفمند با فرآیند مصاحبه صورت گرفته و ابزار جمعآوری اطلاعات علاوه بر مصاحبه، پرسشنامه محققساخته مشتمل بر 57 سوال طبق الگوی آموزش الکترونیک خان است که نهایتا بعد از تأیید روائی (قضاوت صاحب نظران و استادان) و پایایی (محاسبه آلفای کرونباخ 92/0) وارد بخش کمّی شده که دراین بخش جامعه آماری با استفاده از جدول مورگان (1972) تعداد 389 نفر (از بین 560 نفر شرکت کننده) تعیین شده که به عنوان حجم نمونه به روش تصادفی ساده انتخاب شدند. ابزار جمعآوری در بخش کمی، پرسشنامۀ 29 سوالی محقّقساخته طبق الگوی خان برای رانندگان تاکسی و سرویس مدارس تنظیم شده بود که بعد از تأیید روایی در بین رانندگان سرویس مدارس و تاکسی توزیع شد. برای تجزیه و تحلیل دادهها از روشهای آماری توصیفی و استنباطی استفاده شد. در آمار توصیفی از شاخص مرکزی و پراکندگی مثل میانگین، انحراف معیار و در بخش استنباطی از تحلیل عاملی اکتشافی و تأییدی در سطح اطمینان 95% با نرمافزارهای اس پی اس اس 18 و پی ال اس نسخه 3 انجام گرفت. بر اساس تجزیه و تحلیل دادههای کیفی حاصل از مصاحبههای عمیق و اکتشافی و کدگذاری و تحلیل محتوای متن مصاحبهها و در عین حال مطابقت آنها با مبانی نظری، نتایج پژوهش نشان داد بعد سازمانی با بار عاملی 589/0 در جهت عوامل شناساییشده مؤثر در آموزش رانندگان تاکسی و سرویس مدارس بیشترین اهمیت را دارا است و بعد از آن فناوری با بار عاملی 511/0 کمترین اهمیت را دارد و دیگر ابعاد در درجات بعدی قرار گرفتند.
مریم درویشی؛ محمدحسن صیف؛ محمدرضا سرمدی؛ مهران فرج اللهی
چکیده
پژوهش حاضر با هدف ارائه مدل علّی روابط جذب شناختی، نیاز به شناخت و سودمندی ادراک شده یادگیری از طریق واقعیت افزوده (نقش واسطهای خودکارآمدی موبایلی و درگیری شناختی) به روش توصیفی-همبستگی انجام گرفت. برای این منظور، از بین استانهای نواحی غربی ایران، سه استان (همدان، کرمانشاه و چهارمحال و بختیاری) و تعداد 600 دانشجوی دانشگاه پیام نور، ...
بیشتر
پژوهش حاضر با هدف ارائه مدل علّی روابط جذب شناختی، نیاز به شناخت و سودمندی ادراک شده یادگیری از طریق واقعیت افزوده (نقش واسطهای خودکارآمدی موبایلی و درگیری شناختی) به روش توصیفی-همبستگی انجام گرفت. برای این منظور، از بین استانهای نواحی غربی ایران، سه استان (همدان، کرمانشاه و چهارمحال و بختیاری) و تعداد 600 دانشجوی دانشگاه پیام نور، به روش خوشهای چند مرحلهای تصادفی، بر اساس فرمول کوکران انتخاب و پس از به کارگیری برنامة واقعیت افزوده، به یک پرسشنامه 52 گویهای که تلفیقی از پرسشنامههای سودمندی ادراک شده دیویس (1989)، نیاز به شناخت کاچیوپو و پتی (1982)، درگیری شناختی آلوکا و اودونگو (2018)، مقیاس خودکارآمدی موبایلی ماهات، مهد ایوب و وانگ (2012) و مقیاس جذب شناختی آگاروال و کاراهانا (2000) بود پاسخ دادند که از آن میان، 556 پرسشنامه تکمیل و به پژوهشگر بازگردانده شد. دادها با استفاده از تحلیل عاملی تأییدی، محاسبه ضرایب آلفای کرونباخ و تحلیل مسیر، به وسیلة نرمافزارهای Amos 22, Lisrel 8.50 ,Spss 22 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج نشان داد که متغیرهای جذب شناختی و نیاز به شناخت به صورت مستقیم و غیرمستقیم از طریق واسطهگری متغیرهای خودکارآمدی موبایلی و درگیری شناختی بر سودمندی ادراک شده یادگیری از طریق واقعیت افزوده، در بین دانشجویان دورة کارشناسی اثر معنادار دارند. همچنین بررسی شاخصهای برازندگی نشان داد که مدل پیشنهادی پژوهش، با دادههای گردآوری شده از دانشجویان دانشگاه پیام نور، برازش مناسبی دارد؛ بنابراین میتوان نتیجه گرفت این مدل میتواند اطلاعات مهم و مورد نیاز را برای همة دستاندرکاران امر تعلیم و تربیت در جهت بهبود پیامدهای آموزش و یادگیری فراهم کند.
محمدرضا سرمدی
دوره 4، شماره 16 ، اردیبهشت 1396، ، صفحه 49-60
چکیده
هدف از پژوهش حاضر بررسی عوامل مؤثر بر قصد به کارگیری آموزش برخط به وسیلۀ اعضای علمی دانشگاه پیام نور است. بدین منظور تعداد 630 نفر از اعضای علمی دانشگاه پیام نور به شیوۀ تصادفی طبقهای انتخاب شدند. از هشت ابزار اندازهگیری که عبارتاند از: فلسفه تدریس، زمان مورد نیاز، تجارب رایانه، حمایت محیطی، خودکارآمدی رایانه، مزیت نسبی، نوآوری ...
بیشتر
هدف از پژوهش حاضر بررسی عوامل مؤثر بر قصد به کارگیری آموزش برخط به وسیلۀ اعضای علمی دانشگاه پیام نور است. بدین منظور تعداد 630 نفر از اعضای علمی دانشگاه پیام نور به شیوۀ تصادفی طبقهای انتخاب شدند. از هشت ابزار اندازهگیری که عبارتاند از: فلسفه تدریس، زمان مورد نیاز، تجارب رایانه، حمایت محیطی، خودکارآمدی رایانه، مزیت نسبی، نوآوری کلاسی و قصد استفاده از آموزش برخط مورد استفاده قرار گرفته است. نتایج به دست آمده بیانگر این است که مدل اولیۀ تحقیق که با استفاده از پیشینۀ تحقیقاتی موجود تدوین گردیده بود، با دادههای به دست آمده برازش مناسب و قابل قبولی دارد (99/0GFI=، 97/0AGFI=، 99/0CFI=، 95/0NFI= و 021/0RMSEA=). سایر نتایج حاکی از آن است که در بررسی اثرهای مستقیم متغیرها بر تمایل استفاده از فناوری و آموزش برخط، فلسفه تدریس در مقایسه با سایر متغیرهای مورد مطالعه همانند زمان و نیز تجارب رایانه از قدرت پیشبینیکنندۀ قویتری برخوردار است. فلسفۀ تدریس عضو علمی با نقش واسطهای تمامی متغیرهای واسطهای مذکور، به صورت معناداری تمایل استفاده از آموزش برخط را به وسیلۀ اعضای هیئت علمی پیشبینی کند. خودکارآمدی رایانهای اعضای علمی در بین تمامی متغیرهای واسطهای که به طور مستقیم بر قصد استفاده از آموزش برخط تأثیر دارند و در مقایسه با دیگر متغیرها، پیشبینیکننده قویتر تمایل استفاده از آموزش برخط به وسیلۀ اعضای هیئت علمی است. بعد از آن به ترتیب مزیت نسبی استفاده از آموزش برخط و نوآوری کلاسی در استفاده از آموزش برخط بیشترین تأثیر مستقیم را روی تمایل استفاده آموزش برخط به وسیلۀ اعضای هیئت علمی دارد.
محمدرضا سرمدی؛ مرجان معصومیفرد
دوره 3، شماره 10 ، آذر 1394، ، صفحه 65-72
چکیده
عدالت آموزشی همواره کانون توجه متخصصان تعلیم و تربیت بوده است. رشد نظریات فلسفی و آموزشی جدید نیز، به امکان تحقق بیشتر عدالت آموزشی کمک کرده است، بر این اساس؛ هدف از این مقاله بررسی جایگاه عدالت آموزشی در تحول نظام تعلیم و تربیت مبتنی بر سازندهگرایی است. پژوهش حاضر با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی، عدالت آموزشی را در دو پارادایم ...
بیشتر
عدالت آموزشی همواره کانون توجه متخصصان تعلیم و تربیت بوده است. رشد نظریات فلسفی و آموزشی جدید نیز، به امکان تحقق بیشتر عدالت آموزشی کمک کرده است، بر این اساس؛ هدف از این مقاله بررسی جایگاه عدالت آموزشی در تحول نظام تعلیم و تربیت مبتنی بر سازندهگرایی است. پژوهش حاضر با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی، عدالت آموزشی را در دو پارادایم پوزیتیویستی دنیای مدرن و پارادایم سازندهگرایی دنیای پستمدرن امروز مورد بررسی قرار میدهد. نتایج پژوهش نشان داد که اگرچه عدالت آموزشی در جامعه مدرن با بهرهگیری از پارادایم پوزیتیویسم از طریق قوانین عام و تعمیمپذیر و دسترسی همگانی به آموزش تا حدودی تحقق یافت، اما ناکارآمد بودن آن، سبب شد تا در جامعة پست مدرن، با بهرهگیری از پارادایم سازندهگرایی و با استفاده از موضعگیریهای نظریه نقادی و با توجه خاص به اصالت انسان و تفاوتهای فردی او به عنوان یک پارادایم نو ظهور در تعلیم و تربیت، فشارهای اجتماعی و بیعدالتیهای ناشی از عدم توجه به تفاوتهای فردی، به مقدار زیادی کاهش یابد؛ بنابراین به نظر میرسد تحول نظام تعلیم و تربیت مبتنی بر سازندهگرایی در عصر حاضر عدالت آموزشی را بیش از پیش تحقق بخشیده است.